shamim

ساخت وبلاگ

اگه ۲۴ ساعت نامرئی بشی چی کار می کنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اگه خدا ۲۴ ساعت گناهو آزاد ميكرد اولين گناهي كه ميكردي چي بود؟؟؟؟؟؟؟

اگه ساعت برنارد و داشتي باهاش چي كار ميكردي؟؟؟؟؟؟

اگه خدا زمان مرگو به عهده ي خودت مي ذاشت چه زماني رو انتخاب مي كردي؟؟؟؟؟؟؟؟

اگه قرار ميشد زمان به عقب برگرده دوست داشتي چه زماني باشه؟؟؟؟؟

 

توي بخش نظرات جواب بديد

shamim...
ما را در سایت shamim دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim shamim1377 بازدید : 655 تاريخ : پنجشنبه 14 شهريور 1392 ساعت: 17:31

۸ صبح:  تو رخت خواب…..

 

۹ صبح:  یکم وول میخوره یه لنگه از پاشو از زیر پتو میده بیرون کفش های مارک دارش هنوز پاشه از پارتی دیشب اومده زحمت در آوردنشم نکشیده….

۱۰ صبح:  مامان در و باز میکنه میبینه پسرش خوابه(الهی مادر فدات شه بچه ام تا صبح خونه دوستش کارای پایان نامه اش رو میدیده گناه داره صداش نکنم یکم دیگه بخوابه!

۱۱ صبح:  از جا میپره سمت دستشویی………….(اگه نه که باز خوابه)

 ۱۲ صبح یا ظهر:  موبایلشو میبینه ۹۹ تا میس کال ۱۹۹ تا اس ام اس سرش گیج میره سونیا - رزا- سارا-بهناز -نازی-ژیلا- الناز- بیتا و………اقدس و شوکت هم آخریاشن اوه باز زنگ میخوره؟ سایلنت بهترین راه حله! یشه یه ساعت دیگه هم خوابید!


 ۱ ظهر:  مامان اومد دم در باز خوابه؟ پسر گلم بابک جان بیدار شو مادر لنگه ظهر پاشو ضعف می کنیا! خوشگلم مامانت قوربونه ابروهای شمشیریت بره ….بابک جاااااان عللللللللللللی (پتو رو میکشه)….ا…مامان!! بزار بخوابم پاشو دیگه پرتش میکنه

 ۲ ظهر:  ماماااااااااااااان …..ناهار(چه لوس...اییییییییییی)

 ۳ ظهر:  مامااااان جورابام کو؟(پسرا همیشه شلختن)

 ۴عصر:  مامااااااااااان ….سوییچ؟؟

 ۵ عصر: اولین اتو…(مسافرکشی صلواتی پسرا بیشتر برا ثوابش این عمل انسان دوستانه رو انجام میدن)

 ۶ عصر: به دستور مامان میره دنبال آبجی کوچیکه کلاس زبان البته این کار هم فقط از روی علاقه به خواهر انجام میده نه برای دید زنی چشم ها مثل چراغ پلیس میگرده که کسی از قلم نیوفته البته این کار هم برای نظارت وحس انسان دوستی انجام میده و فقط کافیه یک پسر ۱۰ ساله بیاد بیرون از کلاس خواهر پشت کنکوریشو خفه میکنه که ..آره کلاس مختلطه تو هم این همه کلاس حتما باید بیای اینجا! حالا باشه خونه حسابتو میرسم به لیدا بگو بیاد برسونیمش دیر وقته زشته..(داداش آخه اون که خونه اش ۲ساعت با ما فاصله است….امان از این خواهر ها که درد برادراشونو نمی فهمن نمی دونن برادر جون بیچاره کمک و امداد…


 ۷ عصر: لیدا خانم شما تشنه تون نیست آبجی؟ تو چی؟ با یه آب زرشک چطورین؟
(زود خودش میخوره دوتا هم میاره میده به خواهرش و لیدا جون سریع راه میوفته یه ترمز شدید که لیدا جان نیازمند به دستمال کاغذی بابک آقا هم که نقشه اش گرفت دستمال حاوی شماره موبایل رو تقدیم میکنه ….)با یه عالمه شرمندگی لیدا که خشکش زده ترجیح میده با مانتوش پاک کنه …

۸ غروب: دم خونه لیدا و لحظه فراق ….چه زود دیر می شود….!!!

۹ شب:  آقا این خانم برسونین به این آدرس با آژانس خواهرو پیچوند…..

۱۰شب:  یه مهمونی کوچیک طرفای کامرانیه حیلی خلوت فقط از دور شبیه تظاهرات میمونه…

۲شب:  مادر کجا بودی؟ دلم هزار راه رفت …. چقدر برای پایان نامه ات زحمت میکشی دیگه جون نمونده برات بیا یه لقمه غذا بخور جون بگیری؟ نه مامان خسته ام با لباس تو رختخواب ولو میشه (مادر: الهی مادرت بمیره باز بی غذا خوابید خدا لعنت کنه هر چی دانشگاه بچه های مردم اسیرن برا یه درس هر شب تحقیق!!!)

shamim...
ما را در سایت shamim دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim shamim1377 بازدید : 671 تاريخ : پنجشنبه 14 شهريور 1392 ساعت: 17:27

اگر دو، سه هفته قبل بهشون بگی یا دو، سه ساعت قبل هیچ فرقی نمیکنه!

روز عروسی، ساعت 12 ظهر از خواب بیدار می شه... خیلی خونسرد و ریلکس! صبحانه خورده و تمام برنامه های تلویزیون رو می بینه!

ساعت 6 بعد از ظهر، اون هم حتما با تغییر جو خونه که همه دارن حاضر می شن یادش می افته که بعله...عروسی دعوتیم..!

بعد از خبر دار شدن انگار که برق گرفته باشنش...! می پره تو حموم...

توی حموم از هولش، صورتشم با تیغ می بره...! (بستگی به عمق بریدن داره، ممکنه مجبور بشه با همون چسب زخم بره عروسی!)

ریش هاش زده نزده (نصف بیشترو تو صورتش جا می زاره!) از حموم می یاد بیرون...

ساعت 6:30 بعد از ظهره...هنوز تصمیم نگرفته چه تیپی بزنه، رسمی باشهیا اسپرت...!

تازه یادش می افته که پیرهنشو که الان خیلی به اون شلوارش می یاد اتو نکرده! شلوارشم که نگاه می کنه می بینه چند روز پیش درزش پاره شده بوده و یادش رفته بوده که بگه بدوزن..!

کلی فحش و بد و بیراه به همه می ده که چرا بهش اهمیت نمی دن و پیرهنشو تو کمد لباساش بوده رو پیدا نکردن و اتو نکردن و شلوارشو چرا از علم غیبشون استفاده نکرد که بدونن که نیاز به دوختن داره...!

خلاصه...بالاخره یه لباس مناسب با کلی هول هول کردن پیدا می کنند و می پوشه (البته اگر نیاز بود که حتما به کمد لباس پدر و بردار هم دستبرد می زنه!)

ساعت 8 شب عروسی شروع می شه، ساعت 9:30 شب به شام عروسی می رسه..! البته اگر از عجله ی زیادش، توی راه تصادف نکرده باشه دیر تر از این به عروسی نمی رسه!

shamim...
ما را در سایت shamim دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim shamim1377 بازدید : 782 تاريخ : پنجشنبه 14 شهريور 1392 ساعت: 17:24

دخترها : 

 

1- توی ماهیتابه روغن میریزن

 

2- اجاق گاز زیر ماهیتابه رو روشن میکنن

 

3- تخم مرغها رو میشکنن و همراه نمک توی ماهیتابه میریزن

 

4- چند دقیقه بعد نیمروی آماده رو نوش جان میکنن

 


پسرها :

 

1- توی کابینتهای بالایی آشپزخونه دنبال ماهیتابه میگردن

 

2- توی کابینتهای پایینی دنبال ماهیتابه میگردن و بلاخره پیداش میکنن 

 

3- ماهیتابه رو روی اجاق گاز میذارن 

 

4- توی ماهیتابه روغن میریزن 

 

5- توی یخچال دنبال تخم مرغ میگردن 

 

6- یه دونه تخم مرغ پیدا میکنن 

 

7- چند تا فحش میدن 

 

8- دنبال کبریت میگردن 

 

9- با فندک اجاق گاز رو روشن میکنن و بوی سرکه همراه دود آشپزخونه رو بر میداره 

 

10- ماهیتابه رو میشورن (بگو چرا روغنش بوی ترشی می داد!) 

 

11- ماهیتابه رو روی اجاق گاز میذارن و توش روغن واقعی میریزن 

 

12- تخم مرغی که از روی کابینت سر خورده و کف آشپزخونه پهن شده رو با دستمال پاک میکنن

 

13- چند تا فحش میدن و لباس میپوشن

 

14- میرن سراغ بقالی سر کوچه و 20 تا تخم مرغ میخرن و برمیگردن

 

15- تلویزیون رو روشن میکنن و صداش رو بلند میکنن

 

16- روغن سوخته رو میریزن توی سطل و دوباره روغن توی ماهیتابه میریزن

 

17- تخم مرغها رو میشکنن و توی ماهیتابه میریزن

 

18- دنبال نمکدون میگردن

 

19- نمکدون خالی رو پیدا میکنن و چند تا فحش میدن

 

20- دنبال کیسه ی نمک میگردن و بلاخره پیداش میکن 

 

21- نمکدون رو پر از نمک میکنن

 

22- صدای گزارشگر فوتبال رو میشنون و میدون جلوی تلویزیون

 

23- نمکدون رو روی میز میذارن و محو تماشای فوتبال میشن

 

24- بوی سوختگی رو استشمام میکنن و میدون توی آشپزخونه

 

25- چند تا فحش میدن و تخم مرغهای سوخته رو توی سطل میریزن 

 

26- توی ماهیتابه روغن و تخم مرغ میریزن

 

27- با چنگال فلزی تخم مرغها رو هم میزنن 

 

28- صدای گــــــــــل رو از گزارشگر فوتبال میشنون و میدون جلوی تلویزیون 

 

29- سریع برمیگردن توی آشپزخونه 

 

30- تخم مرغهایی که با ذرات تفلون کنده شده توسط چنگال مخلوط شده رو توی سطل میریزن 

 

31- ماهیتابه رو میندازن توی سینک 

 

32- دنبال ظرفهای مسی میگردن 

 

33- قابلمهء مسی رو روی اجاق گاز میذارن و توش روغن و تخم مرغ میریزن 

 

34- چند دقیقه به تخم مرغها زل میزنن 

 

35- یاد نمک میفتن و میرن نمکدون رو از کنار تلویزیون برمیدارن 

 

36- چند ثانیه فوتبال تماشا میکنن 

 

37- یاد غذا میفتن و میدون توی آشپزخونه 

 

38- روی باقیمانده ی تخم مرغی که کف آشپزخونه پهن شده بود لیز میخورن 

 

39- چند تا فحش میدن و بلند میشن 

 

40- نمکدون شکسته رو توی سطل میندازن 

 

41- قابلمه رو برمیدارن و بلافاصله ولش میکنن

 

42- چند تا فحش میدن و انگشتهاشون که سوخته رو زیر آب میگیرن 

 

43- با یه پارچه ی تنظیف قابلمه رو برمیدارن 

 

44- پارچه رو که توسط شعله آتیش گرفته زیر پاشون خاموش میکنن 

45- نیمروی آماده رو جلوی تلویزیون میخورن

shamim...
ما را در سایت shamim دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim shamim1377 بازدید : 639 تاريخ : پنجشنبه 14 شهريور 1392 ساعت: 17:21

نويسندگان

لینک دوستان

خبرنامه